برای دل خودم

شکسته تر از آنم که سنگ برداری و می دانم حقم هست تمام این شکستن ها ...نمی رنجم اگر گاهی تو هم یک سنگ برداری

برای دل خودم

شکسته تر از آنم که سنگ برداری و می دانم حقم هست تمام این شکستن ها ...نمی رنجم اگر گاهی تو هم یک سنگ برداری

غرورم...

مـَטּ غرورم رآ بہ رآפـتے بہ בست نیآورבم

ڪه هروقت בلت פֿـوآست פֿـرבش ڪنے


غرور مـَטּ اڪَر بشڪنـב بآ تڪہ هآیش


شآهرڪَ زندڪَے تورآ פֿـواهـב زد

نفس می کشم نبودنت را

نفس می کشم نبودنت را

نیستی

هوای بوی تنت را کرده ام

می دانی

پیرهن جدایی ات بدجور به قامتم گشاد است

تو نیستی

آسمان بی معنیست

حتی آسمان پر ستاره

و باران

مثل قطره های عذاب روی سرم می ریزد

تو نیستی

و من چتر می خواهم ...

هر چیزی که حس عاشقانه و شاعرانه می دهد در چشمانم لباس سیاه پوشیده...

خودم را به هزار راه میزنم

به هزار کوچه

به هزار در

نکند یاد آغوشت بیفتم


زندگی

زندگی فلسفه ای بیش نبود

که در آن بیزاری، رهنمای همه یاران شده بود

و محبت، افسوس.

من خودم را دیدم، آن زمانی که دلم سوخته بود

و تو را می دیدم، بی خبر از من و غمهای دلم

و تو آن عصیانگر،

که نماد همه خوبان شده بود!!

و سخن از غم یاران می گفت

واپسین لحظه دیدار عجیب

خود نصیحت گوی، من دیوانه شدی

و سخن از رفتن،

سخن از بی مهری!!

تو که خود می گفتی

خسته از هرچه نصیحت شده ای.



 

نازنینم

نازنینم

به انتظارت خواهم ماند زیرا قلب من با هر تپش خود آهنگ

 

خاطرات گذشته را می نوازد

 

قلبی که در آن خاطره ها و خوشی ها تا ابد مدفون است

 

حتی اگر بدانم روزی جسم تو به سوی من باز نمی گردد

 

باز هم به انتظارت می نشینم

 

شاید روزی صدای پایی را بشنوم

 

که از آن تو باشد

 

پس بگذار صادقانه بگویم

 

کوچکترین غصه ی تو

 

بزرگترین غم من است

خدا می داند !!!

خدا می داند !!!

ولی آنروز که آخرین زنگ دنیا می خورد


دیگر نه می شود تقلب کرد و نه میشود سر کسی را کلاه گذاشت.


آنروز تازه می فهمیم دنیا با همه بزرگی اش ، از جلسه امتحان هم کوچکتر بود.


آنروز تازه می فهمیم که زندگی عجب سوال سختی بود


سوالی که بیش از یک بار نمی توان به آن پاسخ داد.


خدا کند آنروز که آخرین زنگ دنیا می خورد


روی تخته سیاه قیامت اسم ما را جز خوبها بنویسند.


خدا کند حواسمان بوده باشد


زنگهای تفریح آنقدر در حیاط نمانده باشیم که حیات یادمان رفته باشد.


خدا کند که دفتر زندگیمان را جلد کرده باشیم و بدانیم دنیا چرک نویسی بیش نیست.