برای دل خودم

شکسته تر از آنم که سنگ برداری و می دانم حقم هست تمام این شکستن ها ...نمی رنجم اگر گاهی تو هم یک سنگ برداری

برای دل خودم

شکسته تر از آنم که سنگ برداری و می دانم حقم هست تمام این شکستن ها ...نمی رنجم اگر گاهی تو هم یک سنگ برداری

آه بکش عزیزم

 

آه بکش عزیزم

روزی که تا چشم کار می کند در ویلچر نشسته بادبادک

عشق من چه می تواند بکند برای تو ؟

به همین قانع باش که در کنار من آه بکشی عزیزم !

خرمگسهای اتاقت را می کشد عشق من

تنهایی خانه ات را وقتی که نیستی به جایت تحمل می کندعشق من

اما نخواه که از اکسیژن

یا کره ی زمین

تقاضاهای دیگری کند عشق من !

نمی شود جور دیگری زنده باشی

به همین قانع باش که در کنار من آه بکشی عزیزم !



احساس

من  از جنس احساسم برای تو بهشتی خواهم ساخت


من عاجزانه می گویم که به عشق تو نیازمندم


من هنوز به بارگاهی نرسیده ام که عشق ببخشم و جانم عشق طلب نکند




فاصله

به تو عادت دارم مثل پروانه به آتش

و تو هر لحظه که از من دوری 

من به ویرانگری فاصله می اندیشم

در کتاب احساس، فاصله فاجعه معنا شده است

و تو، توانایی آن را داری که به این فاجعه پایان بخشی

یکبار دیگر


یکبار دیگر


من رشته هارا پنبه کردم


در خود فر رفتم به خود باز آمدم ، باز


دیدم در آنجائی که بودم ایستاده ام .


در خواب بودم :


دیوارها ، دروازه های بی کلون بود


فرسنگها ، از عقل تا مرز جنون بود .


بیدار هستم :


دروازه ها ، دیوار چین است


هر گام ، از خورشید تا قعر زمین است .


در خواب بودم ؟


بیدار هستم ؟





آخرین تماشا

آخرین تماشایت را پلک نخواهم زد



مبادا تصویر نگاهت در چشمانم آواره شود