یکبار دیگر
من رشته هارا پنبه کردم
در خود فر رفتم به خود باز آمدم ، باز
دیدم در آنجائی که بودم ایستاده ام .
در خواب بودم :
دیوارها ، دروازه های بی کلون بود
فرسنگها ، از عقل تا مرز جنون بود .
بیدار هستم :
دروازه ها ، دیوار چین است
هر گام ، از خورشید تا قعر زمین است .
در خواب بودم ؟
بیدار هستم ؟
مسعود جان! اینا را خودت می نویسی؟
بابا ای ول داری پسر!
سلام مسعود جان وبلاگ جالبی داری........ لینکت کردم ......... منو لینک کن عزیزم....... بعد بهت سر میزنم
ای عشق همه بهانه از توست
من خامشم و این ترانه از توست
کشتی مرا چه بیم دریا
توفان ز تو و کرانه از توست
ممون