-
تسلیت...
سهشنبه 23 آبانماه سال 1391 14:41
پیشاپیش فرا رسیدن ماه محرم ، ماه پیروزی خون بر شمشیر را بر عاشقان آن حضرت تسلیت عرض می کنیم. سلام ما به محرم، به غصه و غم مهدی به چشم کاسه خون و به شال ماتم مهدی سلام ما به محرم، به شور و حال و عیانش سلام ما به حسین و به اشک سینه زنانش
-
روزی...
پنجشنبه 18 آبانماه سال 1391 18:43
روزی آمد،گفت : بی معرفت ، سنگدل ، بی احساس دوستت دارم خندیدم... فریادکشید که نخندباورکن لبخندزدم... ... اشک هایش جاری شد گفت به خداقسم... دلم لرزید زیرلب گفتم خدایا نام تورابرد ...به تواعتقاد دارد .امروز زیرلب گفتم خدایا:مراببخش اگر از ابتدایش باورش میکردم،نام توبه دروغ قسم خورده نمیشد...
-
تو
جمعه 5 آبانماه سال 1391 23:02
کــاش تــوی ایــن جــاده یه تابلــو نصــب میکــردن واســه دلخــوشــیم...!! * تــــــــو * دو کیــــلومــــتر...!
-
اسم صمیمی ترین دوستت چیه؟؟؟
پنجشنبه 20 مهرماه سال 1391 10:16
-
دوستی
پنجشنبه 6 مهرماه سال 1391 12:30
دوستى نه در ازدحام روز گم میشود، نه در خلوت شب، "خفته" یا "بیدار"یاد میدارمت، دوست میدارمت، نه بخاطر آنکه دوستم بدارى، به خاطر آنکه لایق دوست داشتنى.
-
خدا می داند !!!
دوشنبه 27 شهریورماه سال 1391 23:06
خدا می داند !!! ولی آنروز که آخرین زنگ دنیا می خورد دیگر نه می شود تقلب کرد و نه میشود سر کسی را کلاه گذاشت. آنروز تازه می فهمیم دنیا با همه بزرگی اش ، از جلسه امتحان هم کوچکتر بود. آنروز تازه می فهمیم که زندگی عجب سوال سختی بود سوالی که بیش از یک بار نمی توان به آن پاسخ داد. خدا کند آنروز که آخرین زنگ دنیا می خورد...
-
اشتباه...
شنبه 18 شهریورماه سال 1391 21:58
یک انسان منفی به دنبال مشکل است در هر فرصت و یک انسان مثبت به دنبال فرصت است در هر مشکل . . . کلماتی که از دهانتان بیرون می آیند ، ویترین فروشگاه شعور شماست . . . همیشه اشتباهات هنگام وقوع دردناک هستند اما سالها بعد مجموعه ای از اشتباهات همراه شماست که شما را به موفقیت میرساند . . .
-
کوچه ها...
پنجشنبه 16 شهریورماه سال 1391 18:48
کوچـــﮧ هآ را بلَــــد شدمـ رنگهاے چــرآغ راهنمــآ جــَدول ضَربـــ دیگر دَر راه هیـــچ مدرســه اے گُم نمیشَــومــ اما گاهے میانـــِ آدمـــها گمــ میــشَومــ آدمــهــآ را بـَـلد نیســتَمــ .
-
آیا.....
سهشنبه 14 شهریورماه سال 1391 13:16
آیا از صبح تا شب درفیس بوک و اینترنت علاف هستید؟ آیا هر روز شما مثل روزهاى دیگر است؟ آیا هیچ پیشرفتى ندارید؟ . . . . . . . . . . . . . ما هیچ پیشنهادى براى شما نداریم!! خدا شاهده ما هم مثل شماییم ***والا با اعیوناشون***
-
عرض ارادت به سبک لاتی لوتیها(طنز)
پنجشنبه 9 شهریورماه سال 1391 11:04
آقا ما تف، شما آبشار نیاگارا ما بدبخت حقیر، شما کوروش کبیر ما واشر، شما ارباب حلقه ها ما طرح مسکن مهر، شما برج العربی ما مینیمم نسبی، شما ماکسیمم مطلق ما مداح، شما دی جی! آقا اصن ما قیژقیژ دیال آپ، شما امواج وایرلس آقا ما پراید، شما پرادو آقا ما باد بزن دستی، شما کولر گازی نانو آقا ما امشب، شما هزار و یک شب! آقا ما پت...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 6 شهریورماه سال 1391 18:31
لحظه ای که همه میگویند پرواز بادبادک بخاطر جریان موافق باد است یا مهارت کودکی کنجکاو یا حتی تجربیات دلسوزانه یک پدر بازیگوش من با حسرت به چوبهای ضربدری پشت بادبادک فکر میکنم که سخاوتمندانه فراموش شده اند.
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 2 شهریورماه سال 1391 14:14
-
من همان عاشق دیرینم
شنبه 28 مردادماه سال 1391 20:20
من همان عاشق دیرینم و عصر های دیدار همانگونه دلپذیر و خاکسترین اگر هوای دوباره آمدنت هست دامن بلند بپوش و سندل به پای کن که در گذرگه متروک تمشک های وحشی گسترانیده اند ... از بانگ سگ ها آشفته مشو دیریست که بوی تو را می جویند این وفاداران حضور دوست را بر من مژده می دهند ...
-
چقدر خوبه وقتی با عشقت قهر میکنی
سهشنبه 24 مردادماه سال 1391 11:38
چقدر خوبه وقتی با عشقت قهر میکنی و بر خلاف میلت میگی دیگه دوست ندارم ! نمیخوامت .... این جمله رو بشنوی : " غلط کردی چه بخوای چه نخوای مال منی " ... !!!
-
رمضان مبارک
جمعه 13 مردادماه سال 1391 21:29
از چند روز پیش عملیات رمضان شروع شده ، نبرد انسان با نفس ، و مثل آن روزها شعار همیشگی؛ جنگ جنگ تا پیروزی ست ... و قصد خداوند پیروزی توست در نبردی که برایت آسانش کرده ، پیروزی بر دشمنی تشنه و گرسنه پس بر تو باد ظفر ، در جهادی اکبر رمضان مبارک
-
رمضان مبارک
شنبه 31 تیرماه سال 1391 17:23
به گیله مرد میگن : راز روزه در چیه ؟ گفت : پرنده ی چاق و چله زود شکار میشه ... تا بخواد بخودش تکونی بده و با وزن زیادش پرواز کنه کار از کار گذشته ! البته اگر بتونه پرواز کنه ! راز روزه و نخوردن در سبک تر شدن برای پروازه !
-
بذار عاشقت بمونم
یکشنبه 25 تیرماه سال 1391 23:49
بذار عاشقت بمونم قلب من میگه که هستی اما چشمام میگه نیستی خیلی سخته باورم شه که تو پیشم دیگه نیستی بگو که هنوز چشماتو رو به عشق من نبستی چشم من میگه تو رفتی اما قلبم میگه هستی حالا که همش خیاله بذار دستاتو بگیرم بزار تو فرض محالم با تو باشم تا بمیرم بذار عاشقت بمونم بذار عاشقت بمونم بذار عاشقت بمونم حالا که همش تو...
-
هر کس به طریقی دل ما می شکند........
سهشنبه 20 تیرماه سال 1391 20:42
هر کس به طریقی دل ما می شکند بیگانه جدا دوست جدا می شکند بیگانه اگر می شکند حرفی نیست من در عجبم دوست چرا می شکند بشکست دلم کسی صدایش نشنید اری دل مردم بی صدا می شکند دیدی ای دل که غم عشق دگربار چه کرد چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد آه از آن نرگس جادو که چه بازی انگیخت آه از آن مست که با مردم هشیار چه کرد اشک من...
-
وقتی تنهاییم
جمعه 9 تیرماه سال 1391 15:36
وقتی تنهاییم، دنبال دوست می گردیم پیدایش که کردیم، دنبال عیب هایش می گردیم وقتی که از دست دادیمش، دنبال خاطراتش می گردیم و همچنان تنها می مانیم!! هیچ چیز آسان تر از قلب نمی شکند
-
وقتی که خانه نیستم
چهارشنبه 7 تیرماه سال 1391 09:35
وقتی که خانه نیستم کلید را دم پله اول زیر همان گلدان سفال همیشگی میگذارم رویایت اگر آمد پشت در نمی ماند
-
لحظه ی دیدار نزدیک هست
یکشنبه 28 خردادماه سال 1391 17:53
لحظه دیدار نزدیک است باز من دیوانه ام، مستم باز می لرزد، دلم، دستم باز گویی در جهان دیگری هستم های ! نخراشی به غفلت گونه ام را؛ تیغ های، نپریشی صفای زلفکم را؛ دست و آبرویم را نریزی؛ دل ای نخورده مست لحظه ی دیدار نزدیک است
-
درویش
چهارشنبه 10 خردادماه سال 1391 12:32
درویشی به اشتباه فرشتگان به جهنم فرستاده میشود . پس از اندک زمانی داد شیطان در می آید و رو به فرشتگان می کند و می گوید : جاسوس می فرستید به جهنم!؟ ... از روزی که این ادم به جهنم آمده مداوم در جهنم در گفتگو و بحث است و جهنمیان را هدایت می کند و… حال سخن درویشی که به جهنم رفته بود این چنین است: با چنان عشقی زندگی کن که...
-
پنجره
شنبه 6 خردادماه سال 1391 17:11
باز کن پنجره را و به مهتاب بگو صفحه ذهن کبوتر آبیست خواب گل مهتابیست، دلم اینجا تنگ است دلم اینجا سرد است فصلها بی معنی ، آسمان بی رنگ است سرد سرد است اینجا باز کن پنجره را باز کن چشمت را گرم کن جان مرا
-
چند تا دوسم داری؟
دوشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1391 11:46
همیشه وقتی یکی ازم می پرسید چند تا دوسم داری یه عدد بزرگ میگفتم... ولی وقتی تو ازم پرسیدی چند تا دوسم داری گفتم : نمیدونم اما حالا میخوام بهت بگم : یکی !!! میدونی چرا ؟ چون قوی ترین و بزرگترین عددیه که میشناسم ... دقت کردی که قشنگترین و عزیز ترین چیزای دنیا همیشه یکین ؟ ماه یکیه ... خورشید یکیه ... زمین یکیه ... خدا...
-
مادر
جمعه 22 اردیبهشتماه سال 1391 22:10
وقتی چشم به جهان گشودم. قلب کوچکم مهربانی لبخند و نگاهت را که پر از صداقت و بی ریایی بود احساس کرد. دیدم زمانی را که با لبخندم لبخند زیبائی بر چهره خسته ات نشست و دنیایت سبز شدو با گریه ام دلت لرزید و طوفانی گشت. از همان لحظه فهمیدم که تنها در کنار این نگاه پرمهر و محبت است که احساس آرامش و خوشبختی خواهم کرد. مادر...
-
می روی شاید فراموشت کنم
یکشنبه 17 اردیبهشتماه سال 1391 22:49
من پذیرفتم شکست خویش را پندهای عقل دور اندیش را من پذیرفتم که عشق افسانه است این دل درد آشنا دیوانه است می روم شاید فراموشت کنم با فراموشی هم آغوشت کنم می روم از رفتنم دل شاد باش از عذاب دیدنم آزاد باش گرچه تو تنهاتراز ما می روی آرزو دارم ولی عاشق شوی آرزو دارم بفهمی درد را تلخی برخوردهای سرد را
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 4 اردیبهشتماه سال 1391 09:01
روزهای رفته را نیازی به شمارش ِ انگشتان نیست ! انگشتها را مشت کن ! زیر چانه بگذار ! و روزهای نیامده را چشم به راه باش، من در روزهای نیامده ،آمده ام !
-
نامه ای به یک فاحشه !
جمعه 25 فروردینماه سال 1391 10:58
راستی روسپی! از خودت پرسیدی چرا اگر در سرزمین من و تو، زنی زنانگی اش را بفروشد که نان در بیارد رگ غیرت اربابان بیرون می زند اما اگر همان زن کلیه اش را بفروشد تا نانی بخرد و یا شوهر زندانی اش آزاد شود این «ایثار» است ! مگر هردو از یک تن نیست؟ بفروش ! تنت را حراج کن… من در دیارم کسانی را دیدم که دین خدا را چوب میزنند به...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 2 فروردینماه سال 1391 11:00
خاطرات دکتر حسابی در زمان تدریس در دانشگاه پرینستون دکتر حسابی تصمیم می گیرند سفره ی هفت سینی برای انیشتین و جمعی از بزرگترین دانشمندان دنیا از جمله "بور"، "فرمی"، "شوریندگر" و "دیراگ" و دیگر استادان دانشگاه بچینند و ایشان را برای سال نو دعوت کنند. آقای دکتر خودشان کارتهای دعوت...
-
سال نو مبارک
یکشنبه 28 اسفندماه سال 1390 21:14
معشوقه به سامان شد تا باد چنین بادا کفرش همه ایمان شد تا باد چنین بادا ملکی که پریشان شد از شومی شیطان شد باز آن سلیمان شد تا باد چنین بادا یاری که دلم خستی در بر رخ ما بستی غمخواره یاران شد تا باد چنین بادا هم باده جدا خوردی هم عیش جدا کردی نک سرزده مهمان شد تا باد چنین بادا زان طلعت شاهانه زان مشعله خانه هر گوشه چو...