یه دنیا دلم گرفته:
نمی دانم از فراق تو بنالم یا از غریبی خودم؟
نمی دانم تو را بخوانم که برگردی یا خودم را دعا کنم که بیایم
از این بسوزم که نیستی یا از این بنالم که چرا هستم؟
هیچ میگویی اسیری داشتی حالش چی شد؟
خسته ی من نیمه جانی داشتی احوالش چی شد؟
دلم تنگ است نمیدانم زتنهایی پناه آرم کدامین سوی
پریشان حالم و بی تاب می گریم وقلبم بی امان محتاج مهر توست
نمیدانی چه غمگین رهسپار لحظه های بی قرارم
من به دنبال تو همچون کودکی هستم
دلتنگی همیشه از ندیدن نیست
لحظه های دیدار با همه زیبایی گاه پر از دلتنگیست
که مبادا دیدار شیرین امروز خبر تلخ فردا باشد
حتی در آستانه ی دروازه های بهشت
از فرط شادی روی بر می گردانم
چون بشنوم که می گویی
« دوستت دارم»
وقتی ... جایی ...زمانی...
هنوز نیامده ای خداحافظ ؟
تقصیر تو نیست..
همیشه همین گونه بوده ،
برو اما ...
من پشت سرت دست نه ، دل تکان می دهم.
س
ممنون
از حضورت
اسم یکی از دوستای خوبه منم مسعوده
یاد ایشون افتادم اسم تون رو دیدم
زخم هایم را به خودت نگیر ....
اندازه این حرف ها نیستی...
چقدر دوست جون متنت قشنگ بود و زبان حال من بود امیدوارم آدما بفهمن دوس داشتن دیگرانو....
بهم سر بزن خوشحال میشم