آن زمانها کز نگاه خسته مرغان
دریایی
وز سکوت ظلمت شبهای تنهایی
و هنگامی که بی او جان من چون موجی
از اندوه میشد
قطره اشکی دوای درد من بود
این زمان آن اشک هم پایان گرفته
وان دوای درد بی درمان هم
ماتمی دیگر گرفته
آسمان میگرید امشب
ساز من مینالد امشب
او خبر دارد که دیگر اشک من ماتم
گرفته
او خبر دارد که دیگر ناله ام پایان
گرفته
جانا...سخن از زبان ما میگویی..
ممنون..مثل همیشه...زیبا و دلنشین..
کارت درسته!!
سلام مهندس ..... خوبی ؟ بازم بر میگردم . منو با عنوان kamjan marsh یا گردهمایی وبلاگنویسان ، لینک کنید لطفا خیلی ضروریه .
و با آدرس : http://korbal.webs.com/
سلام زیبا بود به گفته شاندل یک عمر نالیدن بس است
ممنون!