مرا از یاد خواهی برد می دانم
و من از دیدگان سرد تو یک روز می خوانم
سرود تلخ و غمگین خداحافظ
مرا از یاد خواهی برد
و از یادم نخواهی رفت من این را خوب می دانم
که روزی هم مرا از خویش خواهی راند
و قلبت را که روز ی آشیانه گرم عشقم بود خواهی برد،
تو از یادم نخواهی رفت
و
چشمان تو هر شب آسمان تیره ی احساس من را نور می پاشد
و من با خاطراتت زنده خواهم بود
چه غمگینم از این رفتن و
از این روزهای سرد تنهایی چه بیزارم
مرا از یاد خواهی برد می دانم
و
می دانی که از یادم نخواهی رفت
قشنگ بود..واقعا..
شاید این یه حقیقت تلخه...
ولی کاش هیچوقتنتونه تورو فراموش کنه و یا شاید...کاش بشه که تو فراموشش کنی...
کلا نمیدونم چی بگم؟!!
خیلی قشنگ بوووود ولی دلگیر
ممنون...
سوختن با تو به پروانه شدن می ارزد
عشق این بار به دیوانه شدن می ارزد
گرچه خاکسترم و همسفر باد ولی..
جستجوی تو به بیخانه شدن می ارزد
منم آپم بیا و نظرتو بگو
زندگـــی زیبـاســـت چشمـی بـاز کـن
گردشـــی در کوچــه باغ راز کن.
هر که عشقش در تماشا نقش بست
عینک بد بینی خود را شکسـت.
علـت عـاشــــق زعـلتــها جــداســـت
عشق اسطرلاب اسرار خداست
من مـیـــان جســـمها جــان دیـــده ام
درد را افکنـــده درمـان دیـــده ام
دیــــده ام بــر شـــاخه احـســـاســها
می تپــد دل در شمیــــم یاسها
زنــدگــی موسـیـقـی گنـجشـکهاست
زندگی باغ تماشـــای خداســت
گـــر تـــو را نــور یـقیــــن پیــــــدا شود
می تواند زشــت هم زیبا شــود
حال من ,در شهر احسـاسم گم است
حال من ,عشق تمام مردم است
زنـدگــی یــعنـی همیـــــــن پــروازهــا
صبـــح هـا , لبـخند هـا , آوازهـــا
ای خــــطوط چهــــره ات قـــــــرآن من
ای تـو جـان جـان جـان جـان مـن
با تـــو اشــــعارم پـر از تــو مــی شـود
مثنوی هایـم همــه نو می شـود.
حرفـهایـم مــــرده را جــــان می دهــد
واژه هایـم بوی بـاران می دهـــد.
سلام عمو. خوبی ؟
انگار خبراییه و کسی دلتو برده .نههههههههههههههه غلام؟
نبینم غمگین باشی.
ممنون از حضورت.