گاهی دلم می خواهد خودم را بغل کنم!
ببرم بخوابانمش!
لحاف را بکشم رویش!
دست ببرم لای موهایش و نوازشش کنم!
حتی برایش لالایی بخوانم،
وسط گریه هایش بگویم:
غصه نخور خودم جان!
درست می شود!درست می شود!
اگر هم نشد به جهنم...
تمام می شود...
بالاخره تمام می شود...!!!
میخواهی بروی ....برو...
میخواهی بخند...بخند....
میخواهی ترکم کنی.....بکن...
من دیگر نیازی بهت ندارم...
هر روز و هر شب...
جای خالیت را با....
یه دنیا بغض...
چند تا sms....
یه سکوت تلخ...
یه اسمون تاریک....
یه بغل گریه...یه هوای دلهره....
و...............................
دلتنگی های نفس گیر...
پر میکنم...جای خالیت را...
تو میخواهی بروی...برو....
نیازی بهت نیست!!!!!!!!!!
آهاے همیشگے ترینم!
تمام فعل هاے ماضے ام را ببر..
چہ در گذر باشے
چہ نباشے
براے من استمــــــــــــــــــــــــــــــــــــرارے
خواهے بود..
من هر لحظه تو را صرف مے کنم
دختر که باشی هزار بار هم که بگوید:
دوستت دارد!
باز خواهی پرسید:
دوستم داری؟!
و ته دلت همیشه خواهد لرزید!
دختر که باشی هر چقدر هم که زیبا باشی
نگران زیباتر هایی می شوی که شاید عاشقش شوند!
هر وقت که صدایت میکند: خوشگلم!
خدا را شکر میکنی که در نگاه او زیبایی!!
دست خودت نیست
دختر که باشی همه ی دیوانگی های عالم را بلدی!