برای دل خودم

شکسته تر از آنم که سنگ برداری و می دانم حقم هست تمام این شکستن ها ...نمی رنجم اگر گاهی تو هم یک سنگ برداری

برای دل خودم

شکسته تر از آنم که سنگ برداری و می دانم حقم هست تمام این شکستن ها ...نمی رنجم اگر گاهی تو هم یک سنگ برداری

شراب کهنه:


روزی که اولین موی سپیدت را در آینه میبینی و اشک در چشمانت حلقه میزند ،

منم که موهایت را در دستان مردانه ام جمع میکنم و

در آغوشم سفت میفشارمت و در گوشت زمزمه میکنم که

 « امروز دو برابر عاشقتم ای شراب کهنه »



به تو فکر میکنم


آنقدر به تو فکر می‌کنم
که یادم می‌رود
از خواب بیدار شوم

کاش
بودی و می‌گفتی
دیوانه
بیدار شو
صبحانه سرد می‌شود!

روزگاری خواهد رسید...


روزگاری خواهد رسید ....


همچنان که در آغوش دیگری خفته ای ،


به یاد من ستاره ها را خواهی شمرد تا آرام شوی


دلت هوایم را خواهد کرد


به یاد خواهی آورد باهم بودن هایمان را


به یاد خواهی آورد خنده هایم را


به یاد خواهی آورد اشک هایم را

به یاد خواهی آورد حرف هایم را

مطمئنم در آن لحظه در دلت می گویی: دلتنگت شده ام


آدمهای ساده

آدم های ساده را دوست دارم...

همان ها که بدی هیچ کس را باور ندارند!

همان ها که برای همه لبخند دارند!

همان ها که همیشه هستند...برای همه هستند!

آدم های ساده را باید مثل یک تابلوی نقاشی ساعت ها تماشا کرد!

عمرشان کوتاه است.

بس که هر کسی از راه میرسد

 یا زمینشان میزند یا درس ساده نبودن بهشان میدهد

آدم های ساده را دوست دارم

!.! بوی ناب آدم میدهند !.!




نامه فروغ فرخزاد به یک فاحشه


اندیشیدن به تو رسم، و گفتن از تو ننگ است!

اما میخواهم برایت بنویسم

شنیده ام، تن می فروشی، برای لقمه نان!… چه گناه کبیره ای…!

میدانم که میدانی همه ترا پلید می دانند،

من هم مانند همه ام

راستی روسپی!

از خودت پرسیدی چرا اگر در سرزمین من و تو،

زنی زنانگی اش را بفروشد که نان در بیارد رگ غیرت اربابان بیرون می زند !!

اما اگر همان زن کلیه اش را بفروشد تا نانی بخرد

و یا شوهر زندانی اش آزادشود این «ایثار» است !

مگر هردواز یک تن نیست؟

مگر هر دو جسم فروشی نیست؟

تن در برابر نان ننگ است…

بفروش ! تنت را حراج کن…

من در دیارم کسانی را دیدم

که دین خدا را چوب میزنند به قیمت دنیایشان

شرفت را شکر که اگر میفروشی از تن می فروشی نه از دین .

شنیده ام روزه میگیری، غسل میکنی، نماز میخوانی، چهارشنبه ها نذر حرم امامزاده صالح داری،

رمضان بعد از افطار کار می کنی، محرم تعطیلی.

من از آن میترسم که روزی با ظاهری عالمانه، جمعه بازار دین خدا را براه کنم،

 زهد را بساط کنم، غسل هم نکنم، چهارشنبه هم به حرم امامزاده صالح نروم،

 پیش از افطار و پس از افطار مشغول باشم، محرم هم تعطیل نکنم!

فاحشه !! دعایم کن …