برای دل خودم

شکسته تر از آنم که سنگ برداری و می دانم حقم هست تمام این شکستن ها ...نمی رنجم اگر گاهی تو هم یک سنگ برداری

برای دل خودم

شکسته تر از آنم که سنگ برداری و می دانم حقم هست تمام این شکستن ها ...نمی رنجم اگر گاهی تو هم یک سنگ برداری

خوش به حالت ای شب

خوش به حالت ای شب

که چنین نرم و سبک
و چنان شاد و رها
می خزی در دل شهر
می پری از سر بام
می دوی تا ته عشق
می رسی کوچه ی خواب
می روی خانه ی یار
نرم می کوبی به در
یار من می گوید
پنجره ها همه باز
بوده ام منتظرت
خوش به حالت ای شب



 

کاش روز دیدنت فردا نبود!!!


کاش روز دیدنت فردا نبود!!!
 کاش میشد هیچ تنها نبود ...
کاش میشد دیدنت رویا نبود
 ..... گفته بودی با تو می مانم !!
 ولی .....
رفتی و گفتی و اینجا جا نبود ....
 سالیان سال تنها مانده ام .....
شاید این رفتن سزای من نبود ......
من دعا کردم برای بازگشت ......
دست های تو ولی بالا نبود ......
باز هم گفتی که فردا میرسی ......
 کاش روز دیدنت فردا نبود !!!



عکسهای تالاب بین المللی کمجان به تاریخ 15|9|1390

سلام خدمت دوستداران طبیعت

این روزا زیاد در مورد تالاب ها بحث میشه و
گفته میشه که تالاب ها از مهم ترین اجزای
اکوسیستم کره رمین به حساب می یان
تالاب کم جان هم یکی از تالاب های مهم
ایران به حساب میاد که چند سالی هست
که به کمک مردم محلی دوباره احیا شده
تو این پست چندتا عکس از این تالاب زیبا گذاشتم
امیدوارم که لذت ببرید

با تشکر از ابوذر زارع که این عکسها رو در اختیار من قرار دادند












بقیه عکسها در ادامه مطلب

ادامه مطلب ...

گابریل گارسیا مارکز...چیزی که من آموختم

در 15 سالگی آموختم که مادران از همه بهتر می دانند ، و گاهی اوقات پدران هم
در 20 سالگی یاد گرفتم که کار خلاف فایده ای ندارد ، حتی اگر با مهارت انجام شود
در 25 سالگی دانستم که یک نوزاد ، مادر را از داشتن یک روز هشت ساعته و پدر را از داشتن یک شب هشت ساعته، محروم می کند
در 30 سالگی پی بردم که قدرت ، جاذبه مرد است و جاذبه ، قدرت زن
در 35 سالگی متوجه شدم که آینده چیزی نیست که انسان به ارث ببرد ؛ بلکه چیزی است که خود می سازد
در 40 سالگی آموختم که رمز خوشبخت زیستن ، در آن نیست که کاری را که دوست داریم انجام دهیم ؛ بلکه در این است که کاری را که انجام می دهیم دوست داشته باشیم
در 45 سالگی یاد گرفتم که 10 درصد از زندگی چیزهایی است که برای انسان اتفاق می افتد و 90 درصد آن است که چگونه نسبت به آن واکنش نشان می دهند
 
در 50 سالگی پی بردم که کتاب بهترین دوست انسان و پیروی کورکورانه بد ترین دشمن وی است
در 55 سالگی پی بردم که تصمیمات کوچک را باید با مغز گرفت و تصمیمات بزرگ را با قلب
در 60 سالگی متوجه شدم که بدون عشق می توان ایثار کرد اما بدون ایثار هرگز نمی توان عشق ورزید 
در 65 سالگی آموختم که انسان برای لذت بردن از عمری دراز ، باید بعد از خوردن آنچه لازم است ، آنچه را نیز که میل دارد بخورد
در 70 سالگی یاد گرفتم که زندگی مساله در اختیار داشتن کارتهای خوب نیست ؛ بلکه خوب بازی کردن با کارتهای بد است
در 75 سالگی دانستم که انسان تا وقتی فکر می کند نارس است ، به رشد وکمال خود ادامه می دهد و به محض آنکه گمان کرد رسیده شده است ، دچار آفت می شود 
در 80 سالگی پی بردم که دوست داشتن و مورد محبت قرار گرفتن بزرگترین لذت دنیا است
در 85 سالگی دریافتم که همانا زندگی زیباست

نمیگذرد که نمیگذرد

نمی گذرند نگاه های پر حسرت مدعیان

نمی گذرند حرفهای عاشقانه گلهای رنگارنگ

نمی گذرند رطوبت بوسه های بچه گانه

نمی گذرد یاد ایام باران های نوازش گر

و چه سخت 

می گذرند  سایه های عدالت  بر بام خانه های عشاق

می گذرند ادعای مدعیان عشق باز 

وچه سخت تر 

می گذرد آنچه در آینه رو به روی خود  می دیدیم

می گذرد از آنچه به جسم معنا می دهد 

و رنج آور ترین حقیقت تلخ دنیاست که


نمی گذرد که میگذرد نمی گذرد