دلم خوش نیست . . .
غمگینم . . .
کسی شاید نمیفهمد . . .
کسی شاید نمیداند . . .
کسی شاید نمیگیرد مرا از دست تنهایی . . .
تو میخوانی فقط شعری و زیر لب آهسته میگویی :
عجب احساس زیبایی . . . !
تو هم شاید نمیدانی . . . !
گاهی دلم می خواهد خودم را بغل کنم!
ببرم بخوابانمش!
لحاف را بکشم رویش!
دست ببرم لای موهایش و نوازشش کنم!
حتی برایش لالایی بخوانم،
وسط گریه هایش بگویم:
غصه نخور خودم جان!
درست می شود!درست می شود!
اگر هم نشد به جهنم...
تمام می شود...
بالاخره تمام می شود...!!!