برای دل خودم

شکسته تر از آنم که سنگ برداری و می دانم حقم هست تمام این شکستن ها ...نمی رنجم اگر گاهی تو هم یک سنگ برداری

برای دل خودم

شکسته تر از آنم که سنگ برداری و می دانم حقم هست تمام این شکستن ها ...نمی رنجم اگر گاهی تو هم یک سنگ برداری

سالها رفت

سالها رفت و هنوز

یک نفر نیست بپرسد از من

 که تو از پنجره ی عشق چه ها می خواهی؟

صبح تا نیمه ی شب منتظری

همه جا می نگری

گاه با ماه سخن می گویی

گاه با رهگذران،خبر گمشده ای می جویی

راستی گمشده ات کیست؟

کجاست؟

صدفی در دریا است؟

نوری از روزنه فرداهاست

یا خدایی است که از روز ازل ناپیداست...؟



نظرات 3 + ارسال نظر
ثریا چهارشنبه 6 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 22:57 http://serina.blogsky.com

سلااام...
خیلی قشنگ بوووود...
یک نفر نیست بپرسد از من

که تو از پنجره ی عشق چه ها می خواهی؟
من هم آپم بیا و نظرتو بگو

بانوی شرق پنج‌شنبه 7 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 20:59

سلام
خیلی زیبا بود
عالی...

اینجا ی زمانی سبز بود
حالا چرا نیست؟

قوی سفید شنبه 9 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 22:40 http://www.ghoo10.blogsky.com

سلام..چطوری؟
چه عجب یه شعر گذاشتی...
قشنگ بود..خوشم اومد..
شعر زیاد بذار...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد