به تو می نگرم ، به تو
در گذرگاه لحظه های عبث
تنها ایستاده ام
تنها ایستاده ام و خاموش
به تو می نگرم ، به تو
ای که از قلب من بزرگتری .
هیچ کس با من نیست
حتی قلبم که زمانی همسفرم بود ؛
من هستم و من .
تنها ایستاده ام
تنها ایستاده ام و مبهوت
می نگرم رد پای لحظه های عبث را .
هیچ چیز در من نیست :
نه گذشتهء لبریز از شوم
نه آیندهء سرشار از نامفهوم
و اما حال ... چیزی نیست تا که بگویم هست .
خیلی قشنگ بود ..... حالمو دگرگون کرد ..... البته حالم همینطوریش دگرگون بود .... بیشتر شد ...
ممنون که اومدی
چه تنهایی جانسوزی
باید به دنبال یه همدل و همنفس بود
حال مسعود عزیز چطوره؟
ممنون آرمان
نفسی میادو میره
خب که اینطور عاشقی پس
سلام
خوبی؟
خیلی این پست قشنگ بود
بعد از مدتها لذت بردم
مرسی
خیلی قشنگ بود...


منم آپم گلم...بیا...نظراتم بگو
تنهایی خیلی سخنه
همینطوره
سلام
تو هم وبلاگ خوبی ممنون که به وبلاگ من اومدی.راستی این شعر از خودت یا کس دیگه ؟