برای دل خودم

شکسته تر از آنم که سنگ برداری و می دانم حقم هست تمام این شکستن ها ...نمی رنجم اگر گاهی تو هم یک سنگ برداری

برای دل خودم

شکسته تر از آنم که سنگ برداری و می دانم حقم هست تمام این شکستن ها ...نمی رنجم اگر گاهی تو هم یک سنگ برداری

به خاطر هیچ زیستن چه شیرین است .


من به امید شکفته شدن شکوفهء سرود نگاهی نزیسته ام .

من به تماشای پرواز کبوتر سفید لبخند مهر نیازی نداشته ام .

من برای گریز از آفتاب سوزانندهء کویر تنهائی به تسلی سایهء شاخه های شبز جنگل دوستی

پناه نبرده ام .

من به آئینه های محدب و مقعر عشق دل خوش نکرده ام .

من به موسیقی گرم و نوازشگر عاطفه ها جز با نگاه بی تفاوت و سرد ننگریسته ام .

من از شور دیدن مداوم یک زن ، یک قفس ؛ یک لحن ، یک آهنگ و تکرار تکرارها به خود

می لرزم .

آه ! از مگس ها و وزوز روح فرسایشان چه متنفرم !

اگر بدینگونه نبود ،

و من ،

دستاویزی برای زیستن خویش می یافتم

زندگی تا چه پایه حقیر و ناچیز می نمود !

اوه ! به خاطر هیچ زیستن چه شیرین است

نظرات 2 + ارسال نظر
محمد یکشنبه 14 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 12:19 http://www.mahsa4496.blogfa.com

سلام.....


در نهان به آنانی دل می بندیم که دوستمان ندارند و در آشکار از آنانی که دوستمان دارند غافلیم، شاید این است دلیل تنهایی مان....

شادباشی

بله دوست عزیز همینطوره

pashmakoo دوشنبه 15 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 11:35 http://pashmakoo.blogsky.com

اگرزندگانی هزار باره باشد‌: دوباره من .... دوباره من؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد