به نام یکتای بی همتا
دهانت را می بویند
مبادا گفته باشی (دوستت دارم)
دلت را می بویند
روزگار غریبی ست،نازنین
و عشق را
کنار تیرک راهبند
تازیانه میزنند
عشق را در پستوی خانه پنهان باید کرد
در این بن بست کج و پیچ و سرما
آتش را
به سوختبار سرود و شعر
فروزان می دارند
به اندیشیدن
خطر مکن
روزگار غریبی ست، نازنین
آن که بر در می کوبد شبا هنگام
به کشتن چراغ آمده است
نور را در پستوی خانه پنهان باید کرد
آنک قصابانند
بر گذرگاه
مستقر
با کنده و ساطوری خون آلود
روزگار غریبی ست، نازنین
و تبسم را بر لبها جراحی می کنند
و ترانه را
بر دهان
شوق را در پستوی خانه پنهان باید کرد
کباب قناری
بر آتش سوسن و یاس
روزگار غریبی ست، نازنین
ابلیس پیروز و مست
سور عزای ما را بر سفره نشسته است
خدا را در پستوی خانه نهان باید کرد
سلام اقا مسعود
ممنون از حضور ونظر تون
همچنین بابت لینک متشکرم
شعر احمد شاملو بسیار زیبا و مناسب حال وهوای این روزهاست...
روزگار غریبی ست نازنین
داد ازغروبِ غریبِ غربت ...
سلام ممنون که به من سر زدید
واقعا درسته مناسب حال و حوای این روزاست
بازم پیش ما بیاین
سلام دوسته من وبلاگ جالب و زیبایی داری ازت ممنونم که بهم سر میزنی و نظرتو میزاری....خدا قوت و علی یارت...تنهام نزار و بازم بهم سر بزن...بازم ازت ممنونم...و موفق باشی
ممنون دوست عزیز
شما هم همین طور
واقعا که خیلی زمونه بدی شده
بله واقعا همینطوره
ممنون که سر زدید
مامان منم همیشه میگه روزگار غریبی ست نازنین....
قشنگ بود